گاهی اوقات
گاهی اوقات ... آدم دلش یک آشپزخانه آرام یک لیوان چای و مادرش را می خواهد. ا مشب حالم خیلی خوب بود و هنوز تو حال هوای تولد بودم شما رو خوابوندم واومدم تو وبلاگ تا خاطره های این هفته ات رو بنویسم اما وقتی این متن خوندم......... دلم خیلی واسه مامانم تنگ شد انگار عمق احساسات این متن من برد توی خودش اول خوندمش وخواستم برای آقا هم بخونم که روی کلمه گاهی اوقات سکوت کردم ودیگه زبونم یاریم نکرد تا ادامه شُ بخونم وچشمام تار شد واشکای دلتنگیم سرازیر شد وقلبم داشت می ایستاد آره واقعا منم همین میخوام مامانم عزیزم کاش بودی هنوز دو ست ندارم کلمه خدا بیامرز...
نویسنده :
مامان ثمین سادات
0:17